فضائل الشهداء (در قلمرو آفتاب)

قرارگاه سایبری سردار شهید ابوالفضل صادقی

مرشد و سردار رشید اسلام - شهید ابوالفضل صادقی

هوالجمیل

مقدمه:
ابوالفضل كتباً و شفاهاً به من وصيت كرد كه چيزي درباره او ننويسم.
من هم 20 سال صبر كردم و هيچ مطلبي از او نگفتم و ننوشتم تا اينكه متوجه شدم كه جزئيات بسياري از خاطرات او كم‌كم دارند از يادم مي روند. از طرفي با توجه به حجم شبيخون فرهنگي دشمن براي محو كردن آثار و خاطرات شهدا و ايثارگران تكليف ديني و ملي داشتم كه در حد خود نسبت به حفظ آثار و ارزشهاي دفاع مقدس اقدام كنم و شخصيت شهدا و ايثارگران (و مخصوصاً برادرم) را به نسل‌هاي بعد منتقل نمايم.
لذا بعد از 20 سال سكوت و صبر و ننوشتن و نگفتن با كسب اجازه از روح بلند و آسماني او شروع به نوشتن و ثبت و ضبط خاطرات او و همرزمانش كردم و بدينگونه اين وبلاگ شكل گرفت. نكته قابل ذكر: اينكه اين وبلاگ به هيچ حزب و گروه و سازمان و تشكيلاتي وابسته نيست و يك وبلاگ كاملاً شخصي محسوب مي‌شود و فقط بخاطر عشقي كه به نظام و شهدا داشته‌ام آن را پديد آورده‌ام. در ضمن بارها از تمام دوستان تقاضا كرده‌ام كه اگر متن و مطلب عكسي درباره هركدام از شهداي گرانقدر زرقان يا رزمندگان و ايثارگران دارند در اختيارم بگذارند و مجدداً نيز از تمام عزيزان استدعا دارم كه به منظور زنده نگهداشتن ياد و خاطرات شهدا (كه به فرمايش مقام معظم رهبري، ارزش آن كمتر از خود شهادت نيست) اگر مطلب و خاطره و عكسي در اختيار دارند با شماره 09176112253 تماس بگيرند تا جهت مصاحبه هماهنگي‌هاي لازم به عمل آوريم.

+ نوشته شده در  یکشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 18:27  توسط محمد حسین صادقی  | 

گیلانغرب - تنگ حاجیان  - دی ماه 1360

هوالجمیل

خاطره‌ای از نبرد نیروهای ما با هلیکوپترهای دشمن در تنگ حاجیان

در پاتکهائی که دشمن به ارتفاعات تنگ حاجیان می‌زد، طبق معمول اول آتش تهیه می‌ریخت. گلوله‌های توپ دشمن به سنگرهای ما کمتر اصابت می‌کرد و بخاطر قوسی بودن آنها یا به سنگرهای قبلی خودشان می‌خورد و یا از روی سر ما رد می‌شد و در دامنه ارتفاعات می‌افتاد ولی آتش خمپاره‌هایشان دقیقاً روی سنگرهای ما ریخته می‌شد، علاوه بر این، آنها با تیر مستقیم تانک‌هائی که در پائین تنگه مستقر بودند نوک تمام قله‌ها را هدف قرار می‌دادند و این تیرها پس از اصابت با صخره‌ها، سیلی از سنگها را بر سر ما فرو می‌ریختند و زیر این آتش تهیه نیروهای پیاده آنها بالا می‌آمدند. در این وضعیت ما باید آتش خمپاره‌ها و تانک‌های دشمن  را خاموش می‌کردیم تا نیروهای پیاده ما با نیروهای پاتک کننده آنها درگیر شوند. در مواقعی که آتش تهیه ریخته می‌شد فقط ما در سنگرها و جان‌پناه‌های سر پوشیده نبودیم.

   

           سنگر دیدبانی تنگ حاجیان با دوربین پریسکوپی ،من سمت راستم                 محمد علیزاده

در یکی از روزها بعد از اینکه آتش‌خمپاره و تانک‌های دشمن را خاموش کردیم چند هلیکوپتر عراقی به کمک نیروهایشان آمدند و مخصوصاً به منظور نابود کردن سنگر دیده‌بانی که به دوربین پریسکوپی مجهز بود از بالا و پشت سر و روبرو به ما حمله کردند و تمام ارتفاعات را در حدود ربع ساعت به راکت و رگبار بستند. در این ربع ساعت، نبرد بین نیروهای پیاده ما با هلیکوپترهای دشمن واقعاً تماشائی و غرور انگیز بود. بخاطر اینکه ما روی ارتفاعات بودیم فاصله ما با هلیکوپترها خیلی کم بود و خلبان‌های آنها را از نزدیک می‌دیدیم. آن روز پاتک عراقی‌ها بیشتر روی قسمت شرقی تنگه متمرکز شده بود که نیروهای لشکر 77 خراسان در آنجا مستقر بودند و دیدگاه ما نیز در آنجا قرار داشت. در سمت غربی تنگه نیروهای بسیج مستقر بودند. در این پاتک، به محض اینکه هلیکوپترها به بالای سر ما می‌رسیدند بچه‌ها از سنگر بیرون می‌آمدند و  بوسیله ژ3 هلیکوپترها را به رگبار می‌بستند و فراری می‌دادند. وقتی که هلیکوپترها برای دور زدن از روی ضلع غربی تنگه پرواز می‌کردند بچه‌های بسیج به سمت آنها آتش می‌گشودند و با آنها درگیر می‌شدند.

یکی از صحنه‌های بسیار جالب و حماسی و ماندگار نبرد متهورانه دوست جیرفتی‌ام محمد علیزاده با هلیکوپترها بود. محمد تیربارچی بود و تیربار ژ3 داشت، تیربار ژ3 وزن سنگینی دارد بخصوص وقتی که قطار فشنگ هم به آن آویزان باشد، این تیربار برای تیراندازی دقیق باید روی دو پایه مخصوص روی زمین کار گذاشته شود و یک نفر به عنوان کمک تیربارچی ، قطار فشنگ را پیوسته به محل شکاف تغذیه تیربار بخوراند. محمد بخاطر هیکل درشت و قدرتی که داشت بیرون سنگر ایستاده بود و تیربار را روی دست گرفته بود و مثل یک اسلحه سبک آن را در هوا  می‌چرخاند و به سمت هلیکوپترهای عراقی شلیک می‌کرد و بچه‌های دیگر نیز با رگبار تفنگ ژ3 او را همراهی می‌کردند.

بعد از ربع ساعت نبرد نابرابرِ افراد با هلیکوپتر و فراری شدن پرنده‌های دشمن، نیروهای پاتک کننده عراقی با این خیال که پس از آتش خمپاره‌ها و تانک‌ها، تمام سنگرهای ما توسط هلیکوپترهای آنها منهدم شده به سمت قله هجوم آوردند و با سیلی از نارنجک‌ها و تیربارهای نیروهای ما مواجه شدند و دوباره عقب نشینی کردند.

بدون شک، اگر آن روز نیروهای ما به کنج سنگرها پناه برده بودند و با هلیکوپترها درگیر نشده بودند هم سنگرهایمان نابود می‌شدند و هم نیروهای پاتک کننده عراقی، سمت شرقی تنگه را پس می‌گرفتند و بسیجیانی را که در سمت غربی بودند به محاصره می‌‌انداختند و تنگه و ارتفاعات دو طرف آن را دوباره پس می‌گرفتند.

از آن روز به بعد، بچه‌ها به تیربار ژ3 می‌گفتند: کُلت علیزاده.

روای خاطره: محمد حسین صادقی

دیده‌بان آتشبار دوم گردان 317 توپخانه لشکر 81 زرهی کرمانشاه 

+ نوشته شده در  جمعه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 22:30  توسط محمد حسین صادقی  | 

زندگینامه  و وصیت نامه شهید سرافراز اسلام محمد رضا صادقی

بسم رب الشهداء و الصدیقین

ای جوانان برومند ایران اسلامی،

بهائی جز رضای خداوند برای جانهای شما نیست

پس آن را ارزان نفروشید. شهید محمد رضا صادقی


زندگینامه و وصیت نامه شهید سرافراز اسلام محمد رضا صادقی

در ادامه مطلب


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 19:32  توسط محمد حسین صادقی  | 

allllllllll

هوالجمیل

با عرض سلام و ادب خدمت همشهریان گرامی و عاشقان شهدا

برای دیدن تمام پستهای وبلاگ اینجا را کلیک کنید

ارادتمند و  و ملتمس دعا

محمد حسین صادقی


+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 23:29  توسط محمد حسین صادقی  | 

شهید بزرگوار : محمود بخشنده

هوالجمیل

برای سنگ مزار مجدد معلم شهید محمود بخشنده

به درخواست دوست عزیزم ، حاج اسماعیل نتیجه‌بر

 

این سربدار عشق که از نور ناب بود

در شام ظلم و جهل، دلش چون شهاب بود

بذر قیام در دل هر ذره می فشاند

آموزگار مدرسه‌ی انقلاب بود

خدمتگزار مکتب و مشکل گشای خلق

آئینه دار محکمه‌ی بوتراب بود

در جهه شد شهید و به مولای خود رسید

این اسوه جهاد که چون آفتاب بود


****  

این سربدار غیرت و دانائی و امید

در شام ظلم و جهل چو خورشید بر دمید

در انقلاب و جنگ علمدار عشق بود

صدها حماسه در صف ایثار آفرید

مشکل گشای مردم و اسطوره قیام

در جبهه شد شهید و به مولای خود رسید

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 16:23  توسط محمد حسین صادقی  |