فضائل الشهداء (در قلمرو آفتاب)

قرارگاه سایبری سردار شهید ابوالفضل صادقی

تفحصي در قلمرو آفتاب

هوالجميل

قلمرو آفتاب يعني منطقه‌ي يكرنگي‌هاي منقرض شده

من داغدار يك فرهنگم، فرهنگي كه سوخته و خاكسترش تا هفت دريا آنطرف‌تر پر كشيده است و در قلمرو آفتاب دنبال آئينه‌ شكسته هاي آن فرهنگ مي‌گردم.

قلمرو آفتاب يعني جائي كه سايه‌ها جرأت آفتابي شدن نداشتند و ندارند. قلمرو آفتاب يعني اقليم صداقت، پاكي، يكرنگي، معرفت، رضا، محبت‌هاي بي فلسفه و عشق‌هاي بي شائبه. يعني قلمرو برگشت به خود و «او»، يعني قلمرو توجه و توبه. قلمرو آفتاب يعني منطقه‌ي يكرنگي‌هاي منقرض شده، قلمرو جوانمردي‌هاي فراموش شده، قلمرو غيرتها و شهامتها و فداكاري‌ها و از خودگذشتگي‌هاي از ياد رفته.

زندگي در قلمرو آفتاب سخت است و من مدتي در اين قلمرو زيسته‌ام و هنوز تركشهاي پر فروغش را در گرمگاه سينه دارم براي تحمل اين شبهاي سرد بي عاطفه و بي احساس.

قلمرو آفتاب جائي بود كه هر كس را مي‌ديدي «خودش» بود نه سايه‌اش، ظاهر و باطن همه يكي بود و امروز نمي‌تواني كسي را پيدا كني كه واقعاً «خودش» باشد، يعني نمي‌تواني كسي را پيدا كني كه واقعاً «خودت» باشد. همه در لاكند، همه نقاب زده‌اند، همه زير لايه‌هاي ضخيم منيت غير قابل كشف، پنهانند.

حالا براي شناخت طرف مقابلت نمي‌داني بايد چند لايه را بشكافي تا به عمق وجودش پي ببري. اينجا هيچكس خودش نيست، همه مجهولند، اما در آن قلمرو، يادش بخير، همه خودشان بودند، خود واقعي‌شان، بدون هيچ لايه و حجابي و بدون هيچ نيازي براي كشف درونشان. آري من داغدار آن فرهنگم، آن فرهنگ سوخته و از ياد رفته و بر باد رفته.  يادش بخير

+ نوشته شده در  جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۹۱ساعت 2:35  توسط محمد حسین صادقی  |